درد و دل و واقعیت ها

داستان قصر بی ستون

در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد

 

اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید

و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند  و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید  سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند

 

مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال  دوباره سر و کله سنمار پیدا شد .

 

او که با پای خود امده بود دست بسته و در غل و زنجیر به حضور پادشاه آورده شد و شاه دستور داد او را به قتل برسانند اما سنمار درخواست کرد قبل از مرگ به حرفهای او گوش کنند و توضیح داد که علت ناکامی معماران قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده است که زمین به دلیل فشار دیواره ها و عوارض طبیعی نشست می کند و اگر پس از بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین بعدا سقف نیز ترک خورد و فرو می ریزد و قصر جاودانه نخواهد شد

 

پس لازم بود مدت هفت سال سپری شود تا زمین و دیواره ها نهایت افت و نشست خود را داشته باشند تا هنگام ساخت سقف که موعدش همین حالا است مشکلی پیش نیاید و اگر من در همان موقع این موضوع را به شما می گفتم حمل بر ناتوانی من می کردید و من نیز به سرنوشت دیگر معماران ناکام به کام مرگ می رفتم

 

پادشاه و وزیران به هوش و ذکاوت او آفرین گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و سنمار ظرف یک سال قصر خورنق را اتمام و آماده افتتاح نمود .

مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و شخصیتهای بزرگ سیاسی آن عصر و سرزمینهای همسایه نیز به جشن دعوت شدند و سنمار با شور و اشتیاق فراون تالارها و سرسراها واطاقها و راهروها و طبقات و پلکانها و ایوانها و چشم اندازهای زیبا و اسرار امیز قصر را به پادشاه و هیات همراه نشان میداد و دست آخر پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و رازی را با در میان گذاشت و به دیواری اشاره کرد و تکه  اجری را نشان داد و گفت : کل بنای این قصر به این یک آجر متکی است که اگر آنرا از جای خود در آوری کل قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت فرو میریزد و این کار برای این کردم که اگر یک روز کشورت به دست بیگانگان افتاد نتوانند این قصر افسانه ای را تملک کنند شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی سنمار به خاطر هنر و هوش و درایتش تحسین کرد و به او وعده پاداشی بزرگ داد و گفت این راز را باکسی در میان نگذار


 

تا اینکه در روز موعود قرار شد پاداش سنمار معمار را بدهد . او را با تشریفات تمام به بالاترین ایوان قصر بردند و در برابر چشم تماشا گران دستور داد به پایین پرتابش کنند تا بمیرد!!!

سنمار در آخرین لحظات حیات خود به چشمان پادشاه نگاه کرد و با زبان بی زبانی پرسید چرا ؟؟؟!!!

و پادشاه گفت برای اینکه جز من کسی راز جاودانگی و فنای قصر نداند و با این جمله او را به پایین پرتاب کرده  و راز را برای همیشه از همه مخفی نگاه داشت…!

  ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم… اسکات پک

  


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 9 بهمن 1398برچسب:, :: 18:15 :: توسط : نیما

 داشتم توی نت چرخ میزدم یه مطلبی خوندم خیلی برام جالب بود بعد یکی یکی هی کپی پیست کردم شدش کوپیسم!

 

 

 

 

 

 

اینقدر از این متنای عاشقونه خوندم منم عاشق شدم

 

 

 

 

 

خیلی هم عشقمو دوست دارما:)

 

 

 

 

 

فقط لامصب نمیدونم کیه:/

 

 

 


.
بابام ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻭﻝ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ
ﺑﻌﺪ ﯾﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ﯾﺎ ﺑﺮﻭ ﻓﮑﺮﺍﺗﻮ ﮐﻦ ﺑﻌﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ !
پدر دمکراته ما داریم ؟ :|

.
.
..
.
من ساعت خوابم رو با آمریکا تنظیم کردم !
فقط مونده درسم رو تموم کنم، ویزا بگیرم، دانشگا قبول شم ،
پذیرش بگیرم، پول در بیارم و بلیت بخرمو برم !
همین :|
.
.
.
.
.
.
رتبه کنکور دختر عمومو واسش اس ام اس کردن ،
اومده میگه : نمیدونم کی واسم شارژ ایرانسل فرستاده :lol:
.
.
.
نظرﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻦ ﭼﯿﻪ ؟
۱- ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﻢ
۲- خیلی ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﻢ
۳- ﻋﺎﻟﯿﻢ
۴- ﻓﻮﻕ اﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﻡ
۵- ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ
تورو خدا ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ، ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﭘﺬﯾﺮﻡ :D
.
.

گاهی کسی را دوست داریم اما او نمیفهمد
گاهی کسی ما را دوست دارد اما ما نمیفهمیم
خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع شدیم تشکیل اجتماع دادیم :D
.
..
.
پیـدا کـردن بستـنی از تـوی فـریـزر هـمـیشه لـذت بـخـش بـوده
حـتـی اگـه بـوی سبـزی و گـوشت چـرخ کـرده بـــده :D
.
.
.
ای کسانی که هنگام ورود پدرتان به اتاق بلافاصله صفحه فیسبوغ را بسته،
سپس ساعتها به عکس بک گراند دسکتاپ خیره می شوید ،
بدانید که موقع گرفتن پول تو جیبی هم،
پدرتان کنترل را به دست گرفته و به صفحه تلویزیون خیره خواهد شد :)
.
.
.
من مطمئنم یه روز یخچال از من انتقام میگیره
و هر نیم ساعت یه بار میاد در اتاقمو باز میکنه،
چند دقیقه بهم خیره میشه بعد دوباره درو میبنده !
.
.
.


وقت خود را چگونه صرف میکنید؟
وقتم – وقتی – وقت
وقتیم – وقتید – وقتند :D
.
.

.
آب کافی ، خاک حاصلخیز ، آب و هوای مناسب
لامصب جواب های نصف سوال های جغرافی این بود :D
.
.

.
.
من هنوزم در عجبم که قارچ خور چطوری با سرش آجرو میشکوند،
ولی وقتی به لاک پشت میخورد میمرد ؟! :|
.
.


.
.
همیشه میگن شکست مقدمه پیروزیه ،
نمیدونم پس من کی از دور مقدماتی صعود میکنم ؟ :(
.
.
.
دخترا دو دسته اند :
یا ازدواج میکنن یا کارشناسی ارشد میخونن :D
.
.
.
اگر کسی مرا خواست . . . بگویید رفته !
اگر پرسید کجا؟
بگویید رفته دم در آشغال بزاره :D
.
.
.
.
.
.
یه عده هستن همیشه منتظرن یکى مریض بشه بهش بگن تقصیر خودته !
اینارو باید بندازی توی گونی از سقف آویزون کنی با چوب بیسبال بزنیشون :|
.
.
.
ﺭﮊﯾﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻓﻘﻂ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻟﺶ ﺳﺨﺘﻪ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻌﻤﻮﻻ :|
.
.

.
بعضی دخترا هستن :
ﺩﻭس ﺩﺍﺭﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﻦ ﻭﻟﯽ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ
.
.
صداى تلویزیون براى هیچ پدرى استاندارد خاصى نداره ،
هرچقدر هست باید یه خرده کمتر باشه :|
.
.
.
داشتم فوتبالیستا میدیدم …
لامصب سوباسا توو دلش میگه : ما باید ببریم
میزوگی از توو تماشاگرا میگه : درسته سوباسا :|
.
.
.

 
اگر غذا رو هم میشد دانلود کرد
ما فــوقِ فـــوقش یه املت رو میتونستیم دانلود کنیم، اونم بدون نون !
سرعت نتمون به کوبیده نمی رسید !
.
.
.
دوست دارم خیلى راحت و بى دردسر تو خواب بمیرم، مثل بابابزرگم
نه با جیغ و داد مثل مسافراى اتوبوسش :|
.
.
.
.
تو یه روز سرد پیجامه گرمت رو می پوشی و می پری تو تختت
بالشت رو درست می کنی، پتو رو می کشی رو خودت
خودت رو اینور و اونور می کنی، یکمم خودت رو می کشی
حسابی که گرم شدی چشاتو می بندی که بخوابی …
یه دفعه می بینی چراغ اتاق رو یادت رفته خاموش کنی :|
 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: 12:58 :: توسط : نیما

من برگشتم که بگم اومدم که نرم؟!

راستی یادم رفت کنکور ارشد دارم فردا البته نوع آزادش وبازم  باید بگم ارشد دولتی حسابداری شدم 322 که خوب نیست یعنی چیزی که می خواستم نشدش میخوام کارناممو بذارم نمیدونم میشه یا نه ؟

نتيجه در رشته هاي پيام نور وغيرانتفاعي آخرين رتبه مجاز در سهميه در رشته هاي پيام نور وغيرانتفاعي رتبه داوطلب در سهميه در رشته هاي پيام نور و غير انتفاعي نتيجه در رشته هاي غير از پيام نور وغيرانتفاعي آخرين رتبه مجاز در رشته هاي غير از پيام نور وغيرانتفاعي رتبه کل داوطلب بدون سهميه رتبه کل داوطلب در سهميه نمره کل گرايش
مجاز 8635 322 مجاز 6796 323 322 6045 1

۱۶/۵۲ 7- معدل موثر : مجاز مي باشيد 6-وضعيت انتخاب رشته داوطلب:
1-نمرات اکتسابي
نمره به درصد نام درس
۳۰/۰۰ زبان عمومي وتخصصي
۱۶/۶۷ حسابداري مالي
۴۵/۶۱ حسابداري صنعتي
۵۱/۶۷ حسابرسي
۴۶/۶۷ رياضي وامار


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 17:38 :: توسط : نیما

علم افتاده و نیست علمدار حسین یا حسین

 

 

 

 

دلم تنگ است برایش برای او که نه نیست  و نه هست .هست اما آنقدر بد کرده ام که نمیتوانم با این چشم های گنه کار ببینمش.نیست چون لیاقت دیدنش را خاص ترین افراد هم ممکن است نتوانند کسب کنند.دلم داغدار است داغدار عمویش دلم هر وقت که به یاد عموی علی اکبروعلی اوسط وعلی اصغر وسکینه ورقیه می افتد دلم وقتی به یاد عموی قاسم وبقیه ی امامزاده ها می افتد از اینکه می تپد یه خجالت می افتم از اینکه شکر گزار شرایط نیستم بغض گلویم را میگیرد....

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 28 مهر 1387برچسب:, :: 19:34 :: توسط : نیما

با سلام متاسفانه به دلایلی درصدی از پسران شرایط جسمی رفتن به سربازی را ندارند.

یا تدر یجا به بیماری خاصی دچار میشوند اما معمولا هیچ کسی پروسه ی آن را شرح نمیدهد یا بسیار گنگ است.

پروسه ایکه من طی کردم به شرح زیر است:

1-ابتدا به پلیس +10 مراجعه کردم ودفتر چه را تهیه کردم.

2-سپس فرم 1و2 را پر کردمو عکس گرفتم و واکسن زدم و به دکتر عمومی ذکر شده توسط پلیس +10 مراجعه کردم .

دکتر پس از معاینه ای سوری و با چشمهایش و نه حتی با وسایل پزشکی در حال پر کردن فرم 1 بود که به اصرار من فشارم را گرفت  و من مرز مجاز را رد کرده بودم.در نتیجه در فرم ذکر کرد که من ادعا میکنم که فشار خون دارم در نتیجه مرا به کمیسیون معرفی کرد.

3-به پلیس +10 مراجعه کردمو مدارک بالا و فیش های واریزی را تحویل دادم وتمامی آن هارا در پرونده ای قرار داده وبه من پس داد و گفت 3روز دیگر به نظام وظیفه مراجعه کن .من همون لحظه پوشه ی محتوی مدارکم رو گرفتم بردم نظام وظیفه تحویل دادم وبه من گفت نامه باید بیاد خونتون تا به بیماستان مراجعه کنی تا راه داری یا خودت هفته ی بعد همون روز یعنی3 شنبه میای یاصبر میکنی اداره پست برات بیاره.

من صبر کردم  تا خودش بیاد.ولی دلم طاقت نیاورد و پنج شنبه هفته بعد خودم رفتم اداره پست مرکزی ونامه رو از نامه رسون تحویل گرفتم.

روش نوشته باز نکنید و 7روز وقت دارید تا به بیمارستان مرکز استان مراجعه کنید.

4 وقتی رفتین اونجا نامه رو که دادین دکتر عمومی ویزیتتون میکنه ومیفرسته  پیش دکتر متخصص.

اگه متخصص باشه توی بیمارستان همونروز میبینتتون.

اگه نباشه یاباید به مطبش مراجعه کنیین یا باید صبر کنیین دفعه ی بعدی نوبت بگیرین وبه بیمارستان برین

البته پزشک متخصص من که قلب وعروق بود وقتی به منشی مطبش زنگ زدمو گفتم بهم گفت چون دکتر وسایل اکو کاردیو گرافی نداره باید به بیمارستان بری

5دکتر پس از معاینه  در نامه مطالبی مینویسد که در پایان منشی از شما اثر انگشت میگیردودر نهایت6

نامه را پیش مدیر برده واو امضاء میکند

7نامه را به دفتر خانه میبرید وبه شما یک شماره پرونده میدهد

8از آن به بعد باید منتظر تماس نظام وظیفه ی شهرتان باشید که بین 7تا10روز طول میکشه و شمارو به نظام وظیفه شهرتون فرا میخونه که معمولا روز 4شنبه ساعت 12 باید برای کمیسیون به اونجا مراجعه کنید .من 11 رفته بودم اما ساعت 13:15منو صدا گردن رفتم داخل یه سرهنگی بود نگاهم کرد  وعکشسمو تطبیق دادوزیر نامه امضاء زد بعدش دکتر   نوشته های دکترمتخصصو نگاه کرد وازروی یه چیزی شبیه دفتر شرایطمو مقایسه کرد ومهر کرد دکتر دومو سومو چهارم همینطور مهر زدن وبهم گفتن برو بیرون بشین و حدود بیست دقیقه بعد از بین 50نفر 4نفرمون معاف شدیم.

 

 

یه چیزی رفتن به بیمارستان یک چیز هزینه بر هست و برای من حدود 300تومن خرج شد.چون فشار خون بود 24 ساعت تحت نظر بودمو هر 2ساعت فشامو میگرفتن که معمولا بین 16 تا18 و مینیمومم بین 9 تا11 بود

9بعدش کمیسیون بهم شماره حساب دادن 110 تومن واریز کردمو گذشت تا بعد از 40 روز از ساری رنگ زدنو خواستنم دوشنبه ساعت 12 نظام وظیفه ساری باش رفتم از بین 50 نفر 46امین نفر شدم که رفتم داخل اتاق کمیسیون بر خلاف شهرستان فقط2تا سرهنگ بودن به قیافم نگاه کردن گفت چته؟ گفتم فشار گفت چند وقته گفتم2 سال نوشت تاییدگفتن برو بیرون بعدش اونیکه اسمارو میخوندو نوبتی میرفتیم داخل گفت نظر کمیسیون تایید شد . بچه ها گفتن معافیتت تایید شد.

الان یکی از دوستامم به خاطر ناشنوایی یکی از گوشهاش منتظره تابعد عید بره کمیسیون هر وقت فهمیدم بهتون میگم چی شده.

البته شرایطی که میشه معاف شد. میتونیین تو اینترنت پیدا کنیین.بسته به مشکلیکه دارین.

ان شاءالله سالم باشید وهر گز به علت بیماری معاف نشید.  به نظر من بیماری بزرگترین عذابیه که بر انسان نازل میشه


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 24 اسفند 1387برچسب:, :: 20:6 :: توسط : نیما

امین فیاض هم میگوید دل شده یک کاسه ی خون وای به حال دیگران من این آهنگشو دوس دارم

آهنگای دوست دارم و مشکوک این خواننده رو هم همینطور

 

 

دیوروز رو با شادی شروع نکردم اما باشادی تمام تمام شد با مدالاییکه این قهرمانان پاراالمپیک گرفتن روحم جلا گرفت

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 1:3 :: توسط : نیما

 

امروز رفته بودم دانشگاه واسه کارای فارغ التحصیلی بیشتر کارارو انجام دادم اما آقای( ع) نبوت آقای م هم مرخصی بوت منم مجبور شدم بیام شمبه برم دنبال بقیه ی کارا

توی عمرم انقد امضاو مهر نگرفته بودم به قول خودم کمرم شیکست از بس طبقه ها رو بالا وپایین رفتم.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 10 شهريور 1391برچسب:, :: 13:19 :: توسط : نیما

این روزا زیاد از ... استفاده میکنم

این روزا زیاد به

فکر میکنم

این روزا زیاد

این روزا زیاد دیر میگذزه

این روزا نمیدونم ازکجا امده ام امدنم...

این روزا زیاد ریپ میزنم

این روزا فقط واسه افطاروسحر از اتاقم بیرون میام بقیه توی ادامه مطلب



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 18:58 :: توسط : نیما

خیلی دنبالش گشتم

از ساعت 12 تا 3 بامداد تا مطمئن شدم خودشه و...

واسه سریال کره ای تو زیبایی هست

و خواننده اش هم پارک دا یه

دمش گرم ...


ارسال شده در تاریخ : شنبه 21 مرداد 1398برچسب:, :: 3:14 :: توسط : نیما

 

مادرم زمین حالش خوب است

پدرم خورشید بهتر از او ،و خوبتر از خوبی است

برادرم آسمان گاهی گریه میکند و گاهی هم قهر

خواهرم جنگل غر میزند اما بدون او نفسم قطع می شود

و تو منی بدون تو من نیستم


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 تير 1387برچسب:, :: 19:19 :: توسط : نیما

دیروز ساعت یازده بود رفتم کتاب دکتر تاری وردیو گرفتم واز روی یکی از مثالاش رونویسی کردم تابه دوستم قاسم و قادر چیز یاد بدم

ناهارمو زودتر خوردمو پای پیاده راه افتادم نزدیک بیست دقیقه حدودسه کیلومتر جلوتر تاکسی موجوده ومنم معمولا تااونجا آهنگ گوش میدم



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:10 :: توسط : نیما

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید عکس منو یرادرزاده ام حسین هستش کلاس پنجمیه... منم لیسانس حسابدرایمو از پیام نور مرکز آمل گرفتم.یه جایی مشغول به کارم از ماهی 300شروع شد الانم ماهی 400 بیمه نیستم.اما از هیچی که بهتره. الان دانجشجو ترم 2ارشدم شبانه ی مازندران ودیگر هیچ
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان درد و دل و واقعیت ها و آدرس دردودل.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 50
بازدید کل : 24867
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



Alternative content